گنجور

شمارهٔ ۱۱۳۵

ایکه میسوزد رخت دلها بداغ خویشتن
بر فروز امروز ازین آتش چراغ خویشتن
اینک اینک میوزد باد خزان ای نوبهار
خیز و فرصت دان گلی چیدن ز باغ خویشتن
ساقیا امروز و فردایی که دوران زان تست
تشنه یی را جرعه یی ده از ایاغ خویشتن
با پریشان بودن عاشق خود او را دل خوش است
نیست عاشق هرکه میجوید فراغ خویشتن
از نسیم زلف او اهلی مجو بوی وفا
این خیال کج برون کن از دماغ خویشتن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایکه میسوزد رخت دلها بداغ خویشتن
بر فروز امروز ازین آتش چراغ خویشتن
هوش مصنوعی: آن که دل‌ها را با آتش درون خود می‌سوزاند، امروز باید از همین آتش، روشنی دل خود را به دست آورد.
اینک اینک میوزد باد خزان ای نوبهار
خیز و فرصت دان گلی چیدن ز باغ خویشتن
هوش مصنوعی: اینک باد خزان می‌وزد، ای بهار تازه، برخیز و این فرصت را غنیمت شمار تا گلی از باغ خود بچینی.
ساقیا امروز و فردایی که دوران زان تست
تشنه یی را جرعه یی ده از ایاغ خویشتن
هوش مصنوعی: ای ساقی، امروز و فردا را فراموش کن و به من، که تشنه‌ام، جرعه‌ای از باده‌ی خودت بده.
با پریشان بودن عاشق خود او را دل خوش است
نیست عاشق هرکه میجوید فراغ خویشتن
هوش مصنوعی: عاشق با وجود اینکه در حالتی آشفته و ناآرام است، باز هم از عشق و دلخواهی خود لذت می‌برد. عشق حقیقی و واقعی این است که انسان به دنبال راحتی و آسایش خویش نباشد و در پی معشوقی باشد که برای او ارزشمند است.
از نسیم زلف او اهلی مجو بوی وفا
این خیال کج برون کن از دماغ خویشتن
هوش مصنوعی: از لطافت و زیبایی زلف او انتظار بوی وفا نداشته باش، این خیال باطل را از ذهن خود دور کن.