گنجور

شمارهٔ ۱۱۳۳

اگرچه رسم بود دل به دل‌ستان دادن
به دست دل نتوان بیش ازین عنان دادن
سپرده‌ام دل خود را به دست خون‌خواری
که راضی‌ام ز رهیدن ازو به جان دادن
ز زهر چشم تو مُردم یکی بخند آخر
که زهر نیز به شیرینی‌ات توان دادن
به پای‌بوس تو در بزم وصل اگر برسم
خوش است بوسه گهی هم بر آستان دادن
نه آن‌چنان ز تو اهلی شده‌ست خانه خراب
که از خرابی او می‌توان نشان دادن

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگرچه رسم بود دل به دل‌ستان دادن
به دست دل نتوان بیش ازین عنان دادن
هوش مصنوعی: هرچند که معمول بوده است که دل‌ها را به دل‌های دیگر بسپارند، اما از دست دل نمی‌توان بیشتر از این کنترل کرد.
سپرده‌ام دل خود را به دست خون‌خواری
که راضی‌ام ز رهیدن ازو به جان دادن
هوش مصنوعی: دل خود را به شخصی سپرده‌ام که مایل به آسیب زدن است و از اینکه از او رهایی پیدا کنم، حتی اگر به قیمت جانم باشد، راضی‌ام.
ز زهر چشم تو مُردم یکی بخند آخر
که زهر نیز به شیرینی‌ات توان دادن
هوش مصنوعی: من از زهر نگاه تو به شدت رنج کشیدم، اما لطفاً یک بار بخند تا فراموش کنم که آن زهر هم می‌تواند به دلنشینی تو بدل شود.
به پای‌بوس تو در بزم وصل اگر برسم
خوش است بوسه گهی هم بر آستان دادن
هوش مصنوعی: اگر روزی به مجلس وصال تو برسم، خوشحال می‌شوم که گهگاهی برایت بوسه‌ای بر آستان درگاهت نثار کنم.
نه آن‌چنان ز تو اهلی شده‌ست خانه خراب
که از خرابی او می‌توان نشان دادن
هوش مصنوعی: این خانه به قدری تحت تاثیر وجود تو قرار گرفته که حتی ویرانی‌اش هم می‌تواند نشانه‌ای از تو باشد.