گنجور

بخش ۳۵ - وصیت داریوش به فرزند خود و بر تخت نشستن خشایارشا

چو یک چند بگذشت از روزگار
به فرزند گفتا شه نامدار
خشایار فرزند دلبند من
جوان و دلیر و برومند من
بسی رنج بردم در این روزگار
گشودم چنین کشور نامدار
دگر پیرو رنجور گشتم بسی
بر این تخت و اورنگ باید کسی
سپارم به تو تخت و هم تاج را
همین کاخ و هم کرسی عاج را
بدان تو خدا را یکی بنده‌ای
یکی بندهٔ آفریننده‌ای
تو ای بندهٔ خاص یزدان پاک
امیدت از او و از او دار باک
تو دیندار باش و بی‌آزار باش
تو هم عادل و نیک‌پندار باش
مبادا شوی خود، اسیرِ غرور
تو از مردم بی‌ادب باش دور
به مرگ کسان هیچ منما شتاب
مکش بی‌گنه را نباشد صواب
به عدل و به احسان چو شاهی کنی
به قلب کسان پادشاهی کنی
چنان کن همه نیک خواهت شوند
چه فرمان دهی سر به راهت نهند
خدا حافظ ای نوجوان پور من
که با تو همین بود دستور من
دگر دور من گشته اینک تمام
شما زنده مانید با خاص و عام
چو این گفت پس دیده بر هم نهاد
برفت از جهان شاه با عدل و داد
دریغا از آن شاه نیکو گُهَر
دریغا از آن سرور با هنر
همه ملک ایران ورا یادگار
بود تا بود این چنین روزگار
تفو بر تو ای عالم بی‌وفا
که هرگز نکردی تو بر کس وفا
همه دامنت هست پر شهریار
بخفته کنارت بسی نامدار
چنین است تا هست گردون به پا
یکی روی تخت و بسی زیر پا
رهایی ندارد دگر از تو کس
امیدم به یزدان پاک است و بس
خشایار سوک پدر بر گرفت
سیه‌پوش گردید و ماتم گرفت
همه اهل ایران به ماتم شدند
سیه‌پوش گشتند و پر غم شدند
چو یک هفته بگذشت از سوک شاه
خشایار شهزاده بر شد بگاه
پس از هفته ای شاه بر گاه شد
ولیعهدِ شَه بود و خود شاه شد
امیران همه خواندند آفرین
همه بوسه دادند روی زمین
بگفتند ای شاه جاوید باد
فَرَش برتر از فَرِ جمشید باد
همیشه سَرِ تخت، جای تو باد
خدای جهان رهنمای تو باد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو یک چند بگذشت از روزگار
به فرزند گفتا شه نامدار
هوش مصنوعی: زمانی که مدتی از زندگی سپری شد، پدر به فرزند خود گفت: ای پسر، نامور و شجاع باشید.
خشایار فرزند دلبند من
جوان و دلیر و برومند من
هوش مصنوعی: خشایار پسر عزیز و دلیر من، جوانی شجاع و با قدرت است.
بسی رنج بردم در این روزگار
گشودم چنین کشور نامدار
هوش مصنوعی: در این روزگار سخت و پرمشقت، زحمات زیادی کشیده‌ام تا توانسته‌ام کشوری به نام آورم.
دگر پیرو رنجور گشتم بسی
بر این تخت و اورنگ باید کسی
هوش مصنوعی: من به شدت خسته و آشفته شدم، بر روی این تخت و جایگاه، به کسی نیاز دارم.
سپارم به تو تخت و هم تاج را
همین کاخ و هم کرسی عاج را
هوش مصنوعی: من تاج و تخت و این کاخ با شکوه را به تو می‌سپارم، حتی این کرسی از عاج را نیز.
بدان تو خدا را یکی بنده‌ای
یکی بندهٔ آفریننده‌ای
هوش مصنوعی: بدان که تو یکی از بندگان خدا هستی و همچنین یکی از بندگان خالق خود.
تو ای بندهٔ خاص یزدان پاک
امیدت از او و از او دار باک
هوش مصنوعی: ای بندهٔ ویژه خداوند پاک، امیدت تنها به او باشد و از او هیچ هراسی نداشته باش.
تو دیندار باش و بی‌آزار باش
تو هم عادل و نیک‌پندار باش
هوش مصنوعی: به انسان پاک‌نهاد و بی‌ضرر تبدیل شو، همچنین تلاش کن که عادل و نیکوکار باشی.
مبادا شوی خود، اسیرِ غرور
تو از مردم بی‌ادب باش دور
هوش مصنوعی: مواظب باش که به خاطر غرور خودت به اسیری درنیایی و از انسان‌های بی‌ادب فاصله بگیر.
به مرگ کسان هیچ منما شتاب
مکش بی‌گنه را نباشد صواب
هوش مصنوعی: برای مرگ دیگران عجله نکن و بی‌دلیل کسی را مورد آزار قرار نده، چون این کار درست نیست.
به عدل و به احسان چو شاهی کنی
به قلب کسان پادشاهی کنی
هوش مصنوعی: اگر با عدالت و نیکی رفتار کنی، در دل مردم سلطنت و قدرت واقعی را به دست می‌آوری.
چنان کن همه نیک خواهت شوند
چه فرمان دهی سر به راهت نهند
هوش مصنوعی: طوری رفتار کن که همه به تو علاقه‌مند شوند و از تو پیروی کنند.
خدا حافظ ای نوجوان پور من
که با تو همین بود دستور من
هوش مصنوعی: خدا نگهدار، ای جوان پسر من، زیرا من برای تو تنها همین را به عنوان راهنمایی داشتم.
دگر دور من گشته اینک تمام
شما زنده مانید با خاص و عام
هوش مصنوعی: اکنون در این دور، شما همه در کنارم هستید و این زندگی، شامل همه افراد با خصوصیات مختلف می‌شود.
چو این گفت پس دیده بر هم نهاد
برفت از جهان شاه با عدل و داد
هوش مصنوعی: پس از این گفت و گو، چشمانش را بست و از جهان رفت، پادشاهی که با عدالت و انصاف زندگی کرد.
دریغا از آن شاه نیکو گُهَر
دریغا از آن سرور با هنر
هوش مصنوعی: ای کاش آن پادشاه نیکو و فرهیخته باز می‌گشت؛ ای کاش آن سرور با استعدادی که در میان ما بود، دوباره حضور می‌یافت.
همه ملک ایران ورا یادگار
بود تا بود این چنین روزگار
هوش مصنوعی: تمامی سرزمین ایران به یادبود او بود تا زمانی که این روزگار وجود داشت.
تفو بر تو ای عالم بی‌وفا
که هرگز نکردی تو بر کس وفا
هوش مصنوعی: به تو لعنت که ای عالم بی‌وفا، هرگز به کسی وفا نکردی.
همه دامنت هست پر شهریار
بخفته کنارت بسی نامدار
هوش مصنوعی: در دامان تو، شهریار، بسیاری از نامداران بزرگ به خواب رفته‌اند.
چنین است تا هست گردون به پا
یکی روی تخت و بسی زیر پا
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا به همین شکل می‌چرخد، عده‌ای در اوج و رفاه خواهند بود و عده‌ای دیگر در زیر فشار و مشکلات زندگی خواهند کرد.
رهایی ندارد دگر از تو کس
امیدم به یزدان پاک است و بس
هوش مصنوعی: هیچ‌کس دیگری به غیر از تو امیدی برای رهایی ندارد و تنها به خداوند پاک دلخوش هستم.
خشایار سوک پدر بر گرفت
سیه‌پوش گردید و ماتم گرفت
هوش مصنوعی: خشایار پس از از دست دادن پدرش، خود را در لباس سیاه پوشاند و به سوگواری و عزاداری پرداخت.
همه اهل ایران به ماتم شدند
سیه‌پوش گشتند و پر غم شدند
هوش مصنوعی: تمام مردم ایران در سوگ عمیقی به سر می‌برند و لباس‌های سیاه بر تن کرده‌اند و غم و اندوه آنها را فراگرفته است.
چو یک هفته بگذشت از سوک شاه
خشایار شهزاده بر شد بگاه
هوش مصنوعی: پس از گذشت یک هفته از سوگواری برای شاه خشایار، روزی فرخنده و شاداب فرا رسید.
پس از هفته ای شاه بر گاه شد
ولیعهدِ شَه بود و خود شاه شد
هوش مصنوعی: پس از یک هفته، شاه به تخت نشست و ولیعهد، خود به مقام شاهی رسید.
امیران همه خواندند آفرین
همه بوسه دادند روی زمین
هوش مصنوعی: همه فرمانروایان به ستایش پرداختند و بر زمین بوسه زدند.
بگفتند ای شاه جاوید باد
فَرَش برتر از فَرِ جمشید باد
هوش مصنوعی: گفتند ای پادشاه، جاودانه باد! فرش تو از فرش جمشید بهتر باشد.
همیشه سَرِ تخت، جای تو باد
خدای جهان رهنمای تو باد
هوش مصنوعی: همواره در بالای تخت، تو را قرار دهند و خداوند جهان به تو هدایت کند.