گنجور

شمارهٔ ۹۸

یک سوزن و یک سنجاق بودند به سوزندان
مانند دو تن عیار افتاده به یک زندان
سنجاق به سوزن گفت کار تو در اینجا چیست
وز بهر چه خسبیدی اندر دل سوزاندان
سوزن بجوابش گفت ای بی هنر سوری
من خادم خاتونم سرخیل هنرمندان
دندانه من تیز است زین روی مرا بی بی
بنشاند در این خانه مزد هنر دندان
سنجاق بگفتش رو، کز روزن زیرین است
پیوسته ترا روزی بی ضامن و پایندان
دجال صفت یک چشم افسار نگون از پشم
دندانه زنی با خشم زانگشتره بر سندان
گفتا چکنی منعم کز خدمت کدبانو
چندانکه بلابینم هم شادم و هم خندان
بنگر تو بعیب خویش ای کله کلان کز جهل
هم عبرت خویشانی هم حیرت پیوندان
زآنرو که شوی در کار کوژ و کژ و خمیده
چون سیخ کباب مست اندر شب برغندان
ناگاه عجوز آمد سنجاق برون آورد
تا وصله کند با وی رخت تن فرزندان
هنگفت بد آن جامه خمیده شد آن سنجاق
چون در دل کج طبعان اندرز خردمندان
سنجاق بخاک افکند برداشت یکی سوزن
کاندر نظرش سنجاق باقدر نبد چندان
از غلظت آن جامه بشکست سر سوزن
چون بیل کشاورزان در موسم یخ بندان
سوزن به زمین افتاد غلتید بر سنجاق
سنجاق به تعظیمش برجست چو اسپندان
آهسته بگوشش گفت مائیم دو فرمان بر
کز بی هنری خواریم در چشم خداوندان
بدبختی خود را من از چشم تو می دانم
بدبختی خود را تو نیز از قبل من دان
هنگام هنر بودیم با خویش عدو اینک
از بی هنری هستیم ضرب المثل رندان

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک سوزن و یک سنجاق بودند به سوزندان
مانند دو تن عیار افتاده به یک زندان
هوش مصنوعی: یک سوزن و یک سنجاق به هم نشسته بودند و احساس می‌کردند مانند دو مرد شجاع که به یک زندان افتاده‌اند، در حالی که نمی‌توانند از هم جدا شوند و این وضعیت برایشان بسیار ناخوشایند است.
سنجاق به سوزن گفت کار تو در اینجا چیست
وز بهر چه خسبیدی اندر دل سوزاندان
هوش مصنوعی: سنجاق از سوزن پرسید که در این سرزمین چه می‌کنی و چرا به خواب رفته‌ای در دل آتش؟
سوزن بجوابش گفت ای بی هنر سوری
من خادم خاتونم سرخیل هنرمندان
هوش مصنوعی: سوزن به او پاسخ داد: ای فاقد هنر، من خدمتگزار بانویی هستم که سرکرده هنرمندان است.
دندانه من تیز است زین روی مرا بی بی
بنشاند در این خانه مزد هنر دندان
هوش مصنوعی: من دندان تیزی دارم و به همین خاطر، بی‌بی مرا در این خانه جا داده است تا بتوانم به ازای هنر دندانی‌ام مزد بگیرم.
سنجاق بگفتش رو، کز روزن زیرین است
پیوسته ترا روزی بی ضامن و پایندان
هوش مصنوعی: سنجد به او گفت که از روزنه زیرین، به طور مداوم روزی تو بدون نیاز به ضامن و وابستگی می‌آید.
دجال صفت یک چشم افسار نگون از پشم
دندانه زنی با خشم زانگشتره بر سندان
هوش مصنوعی: شخصی که دروغ و ریا دارد و تنها یک وجه از حقیقت را نشان می‌دهد، مانند حیوانی افسار شده است که بدخلق و عصبانی به نظر می‌رسد و بر روی وسیله‌ای سخت و مقاوم ناراحتی خود را نشان می‌دهد.
گفتا چکنی منعم کز خدمت کدبانو
چندانکه بلابینم هم شادم و هم خندان
هوش مصنوعی: گفت که وقتی در جستجوی رضایت و خدمت به دیگری هستم، خواه ناخواه خوشحال و خندانی می‌شوم.
بنگر تو بعیب خویش ای کله کلان کز جهل
هم عبرت خویشانی هم حیرت پیوندان
هوش مصنوعی: به خودت نگاه کن و عیب‌هایت را ببین ای بزرگ‌مرد، که از نادانی‌ات می‌توانی عبرت بگیری و از حیرت دیگران هم می‌توانی درس بگیری.
زآنرو که شوی در کار کوژ و کژ و خمیده
چون سیخ کباب مست اندر شب برغندان
هوش مصنوعی: به همین دلیل وقتی که مشغول کار می‌شوی، دچار انحراف و پیچیدگی می‌شوی، مانند سیخ کبابی که در شب به حالت مستی در حال چرخیدن است.
ناگاه عجوز آمد سنجاق برون آورد
تا وصله کند با وی رخت تن فرزندان
هوش مصنوعی: به ناگاه زن سالخورده‌ای آمد و سنجاقی بیرون آورد تا لباس فرزندان را وصله کند.
هنگفت بد آن جامه خمیده شد آن سنجاق
چون در دل کج طبعان اندرز خردمندان
هوش مصنوعی: زمانی که آن سنجاق به شکلی خمیده و نادرست درآمد، در دل افرادی که تازه و بدبین هستند، اندرزهای خردمندان به بی‌راهه می‌رود.
سنجاق بخاک افکند برداشت یکی سوزن
کاندر نظرش سنجاق باقدر نبد چندان
هوش مصنوعی: یک سنجاق به زمین افکنده شد و فردی سوزنی را برداشت. او در نظرش سنجاق را بسیار بزرگ‌تر از آنچه که بود، تصور کرد.
از غلظت آن جامه بشکست سر سوزن
چون بیل کشاورزان در موسم یخ بندان
هوش مصنوعی: به دلیل ضخامت و سنگینی آن لباس، سر سوزن مانند بیل کشاورزان در فصل یخ‌زده شکست.
سوزن به زمین افتاد غلتید بر سنجاق
سنجاق به تعظیمش برجست چو اسپندان
هوش مصنوعی: سوزن بر روی زمین افتاد و به دور خودش چرخید، سنجاق که آن را دید، به احترام او بلند شد و برآمد.
آهسته بگوشش گفت مائیم دو فرمان بر
کز بی هنری خواریم در چشم خداوندان
هوش مصنوعی: به آرامی در گوش او گفتم که ما دو نفر هستیم که از بی‌لیاقتی و ناتوانی‌مان در نظر خداوند مورد تحقیر قرار گرفته‌ایم.
بدبختی خود را من از چشم تو می دانم
بدبختی خود را تو نیز از قبل من دان
هوش مصنوعی: من بدبختی خود را از نگاه تو می‌فهمم و تو هم از من می‌دانی که چه بدبختی‌هایی داری.
هنگام هنر بودیم با خویش عدو اینک
از بی هنری هستیم ضرب المثل رندان
هوش مصنوعی: در زمان‌هایی که در اوج هنرمندی بودیم، با خود دشمنی می‌کردیم، اما حالا که از هنر و مهارت بی‌بهره‌ایم، به ضرب المثل عارفان اشاره می‌شود.