گنجور

شمارهٔ ۱۲۲

گویند در دهی رفت بزغاله ای ببامی
برطرف بام می کرد چون غافلان خرامی
طباخ آرزویش اندر تنور سینه
در دیگ فکر می پخت هر دم خیال خامی
ناگاه دید در دشت پوینده ماده گرگی
از مکر کرده شستی وز حیله بسته دامی
بزغاله را در آن بام از دور دید و شد پیش
بنمود با تواضع بر روی او سلامی
گفتش من و تو خویشیم بنگر بحال خویشان
تا از شراب مهرت مشگین کنم مشامی
در خلوتی که آنجا نبود بجز من و تو
باید نشست و با هم زد محرمانه جامی
وانگاه گوش خود را بگشای و باش خامش
تا عرضه دارم از دوست در حضرتت پیامی
بزغاله گفت خویشی بی سابقت نباشد
من در قبیله خویش نشنیدم از تو نامی
از ناشناس باید کردن حذر به تحقیق
برنص هر کتابی بر قول هر امامی
بعد از وفات بابا این بنده را نمانده است
نه غمخوری نه خویشی نه خواهری نه مامی
گرگ از سماع این حرف دندان فشرد و گفتا
زین سخت تر بگیتی نشنیده ام کلامی
رو شکر کن که چون من بی خانمان نماندی
اندر پناه صاحب داری سرای و بامی
بزغاله ای و دربام آسوده می زنی گام
غافل ز کید ایام صبحی بری بشامی
زین بام اگر پریدی وندر چمن چریدی
از دست من چشیدی حلوای انتقامی
این کبر و ناز و سودا بگذاشتی به یک جا
گر برزنم ز سیلی اندر سرت لجامی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گویند در دهی رفت بزغاله ای ببامی
برطرف بام می کرد چون غافلان خرامی
هوش مصنوعی: در یک دهکده‌ای بزغالی بود که بر روی بام خانه‌ای می‌رفت و به آرامی در حال حرکت بود، مانند افرادی که غافل و بی‌خبر از اطراف خود هستند.
طباخ آرزویش اندر تنور سینه
در دیگ فکر می پخت هر دم خیال خامی
هوش مصنوعی: آشپز آرزوهایش را در دل خود می‌پزد و هر لحظه در ذهنش افکار نابخردانه‌ای را آماده می‌کند.
ناگاه دید در دشت پوینده ماده گرگی
از مکر کرده شستی وز حیله بسته دامی
هوش مصنوعی: ناگهان در دشت، شکارچی به ماده‌گرگی برخورد کرد که با ترفند و حیله‌ای تماس برقرار کرده و دامی برایش آماده کرده بود.
بزغاله را در آن بام از دور دید و شد پیش
بنمود با تواضع بر روی او سلامی
هوش مصنوعی: بزغاله را از دور بر روی بام دید و با احترام به او سلام کرد.
گفتش من و تو خویشیم بنگر بحال خویشان
تا از شراب مهرت مشگین کنم مشامی
هوش مصنوعی: شخصی به دوست خود می‌گوید که ما هر دو مانند خویشاوندان نزدیک هستیم، پس به وضعیت نزدیکان‌مان دقت کن. من می‌خواهم با بوی خوش عشق تو، هوای دل خود را معطر سازم.
در خلوتی که آنجا نبود بجز من و تو
باید نشست و با هم زد محرمانه جامی
هوش مصنوعی: در یک مکان دنج و آرام که فقط من و تو هستیم، باید بنشینیم و به طور محرمانه با هم نوشیدنی بخوریم.
وانگاه گوش خود را بگشای و باش خامش
تا عرضه دارم از دوست در حضرتت پیامی
هوش مصنوعی: سپس گوش خود را باز کن و ساکت بمان تا پیام دوستی را برایت بیاورم.
بزغاله گفت خویشی بی سابقت نباشد
من در قبیله خویش نشنیدم از تو نامی
هوش مصنوعی: بزغاله گفت: «هیچ نسبتی با کسی که سابقه‌ای ندارد، نخواهیم داشت. من در قبیله‌ام هرگز نامی از تو نشنیده‌ام.»
از ناشناس باید کردن حذر به تحقیق
برنص هر کتابی بر قول هر امامی
هوش مصنوعی: باید از ناشناخته‌ها و نامشخصات دوری کرد و به دقت به نصوص هر کتاب و اقوال هر امام توجه داشت.
بعد از وفات بابا این بنده را نمانده است
نه غمخوری نه خویشی نه خواهری نه مامی
هوش مصنوعی: بعد از اینکه پدرم فوت کرد، دیگر هیچکس را ندارم که به من دلداری بدهد یا یاری‌ام کند، نه خویشاوندی دارم، نه خواهر و نه مادری.
گرگ از سماع این حرف دندان فشرد و گفتا
زین سخت تر بگیتی نشنیده ام کلامی
هوش مصنوعی: گرگ از شنیدن این سخن بسیار خشمگین شد و گفت: در کل دنیا کلامی سخت‌تر از این نشنیده‌ام.
رو شکر کن که چون من بی خانمان نماندی
اندر پناه صاحب داری سرای و بامی
هوش مصنوعی: شکرگزار باش که مانند من بی‌سرپناه نشدی و در سایه‌ی یک صاحب‌خانه و زیر یک سقف و چتری امن قرار داری.
بزغاله ای و دربام آسوده می زنی گام
غافل ز کید ایام صبحی بری بشامی
هوش مصنوعی: تو فقط یک بزغاله‌ای هستی که با خیال راحت بر بام می‌روی و از فریب‌های زمان غافل هستی، اما صبح یک روز، سرنوشت سختی برایت رقم خواهد زد.
زین بام اگر پریدی وندر چمن چریدی
از دست من چشیدی حلوای انتقامی
هوش مصنوعی: اگر از این بلندی پریدی و در چمن چریدی، طعم انتقام من را چشیدی.
این کبر و ناز و سودا بگذاشتی به یک جا
گر برزنم ز سیلی اندر سرت لجامی
هوش مصنوعی: اگر از خودخواهی و خودپسندی‌ات دست برداری و به یک سو بگذاری، می‌توانم با یک سیلی محکم، تو را به خود بیاورم و روی deiner را به زمین بیاورم.