گنجور

شمارهٔ ۱۰۴ - مطایبه

ای فتنه کفر و خصم ایمان
غارتگر کافر و مسلمان
دیدار تو آفت خرد شد
چو بسمله در فرار شیطان
یا زهر هلاکی از دو بادام
جانداروی مرگی از دو مرجان
حصنی است بگرد جان ز عشقت
ستوارتر از دز اسدخان
پیوسته غمت به مرگ همچون
آغاز صیام و سلخ شعبان
خواب از مژه ام گریخت چون آب
از شمر، کویر حوض سلطان
قصاب اگر خورد غم پیه
دارد بز بینوا غم جان
دشنام تو را شرف کند حرز
چون حامله حرز ام صبیان
خالت بکنار لب چو دیوی است
اندر پی خاتم سلیمان
از دست غمت به دل زنم سنگ
چون سنگ زن بلاد کاشان
زلف تو در آفتاب رویت
چون خرمت مشک شد پریشان
با باد فرستیش به هر سوی
همچون بوجار دشت لنجان
دیدی بذغال روسیاهی
ماند از پس رفتن زمستان

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای فتنه کفر و خصم ایمان
غارتگر کافر و مسلمان
هوش مصنوعی: ای فتنه‌ای که ایمان را در خطر انداخته‌ای و به دشمن کافران و مؤمنان تبدیل شده‌ای، تو همچون دزد هستی که هم مسلمان و هم کافر را به نابودی می‌کشانی.
دیدار تو آفت خرد شد
چو بسمله در فرار شیطان
هوش مصنوعی: دیدار تو همچون ذکر آرامش‌بخش، در دل انسان خرد را از دست می‌دهد و مانند بسم‌الله، شیطان را به فرار وامی‌دارد.
یا زهر هلاکی از دو بادام
جانداروی مرگی از دو مرجان
هوش مصنوعی: این بیت به اشاره به اثرات منفی و مرگبار برخی چیزها دارد. دو بادام می‌تواند نمادی از چیزی خطرناک باشد که ممکن است به نظر بی‌ضرر برسد، اما در واقع می‌تواند عواقب وخیمی داشته باشد. دو مرجان نیز ممکن است نشان دهنده زیبایی ظاهری باشد که در عین حال می‌تواند به مرگ یا آسیب منجر شود. به طور کلی، چنین تصوری از تضاد میان ظاهری زیبا و یک خطر واقعی به مخاطب منتقل می‌شود.
حصنی است بگرد جان ز عشقت
ستوارتر از دز اسدخان
هوش مصنوعی: جانم به عشق تو مانند دژی است محکم و استوار که از دژهای معروف و مستحکم نیز قوی‌تر است.
پیوسته غمت به مرگ همچون
آغاز صیام و سلخ شعبان
هوش مصنوعی: غم تو همیشه مثل شروع ماه رمضان و پایان شعبان است.
خواب از مژه ام گریخت چون آب
از شمر، کویر حوض سلطان
هوش مصنوعی: چشمم خسته و بی‌خواب است و مانند آبی که در کویر تبخیر می‌شود، خواب از چشمانم فرار کرده است.
قصاب اگر خورد غم پیه
دارد بز بینوا غم جان
هوش مصنوعی: اگر قصاب غم و اندوهی داشته باشد، در دل او فقط درد و رنج بز بیچاره‌ای را می‌بیند که جانش در خطر است.
دشنام تو را شرف کند حرز
چون حامله حرز ام صبیان
هوش مصنوعی: دشنام‌های تو برای من ارزشی نخواهد داشت، همچنان که جنین در شکم مادرش هیچ ارزشی در مقابل حرز ندارد.
خالت بکنار لب چو دیوی است
اندر پی خاتم سلیمان
هوش مصنوعی: حضور تو در کنار لب همانند وجود دیوی است که در پی یافتن انگشتری سلیمان می‌گردد.
از دست غمت به دل زنم سنگ
چون سنگ زن بلاد کاشان
هوش مصنوعی: از شدت غم تو، دلم را تا جایی می‌زنم که مثل سنگ سخت و بی‌احساس شود، همان‌طور که سنگ‌زنان در کاشان سنگ‌ها را سخت می‌زنند.
زلف تو در آفتاب رویت
چون خرمت مشک شد پریشان
هوش مصنوعی: زلف‌های تو در زیر نور چهره‌ات مانند عطر مشک پراکنده شده و به زیبایی جلوه می‌کند.
با باد فرستیش به هر سوی
همچون بوجار دشت لنجان
هوش مصنوعی: با باد او را به هر جایی می‌فرستی، مثل بوجارهای دشت لنجان که به اطراف می‌برند.
دیدی بذغال روسیاهی
ماند از پس رفتن زمستان
هوش مصنوعی: به یاد داری که بعد از گذشت زمستان، اثرات سیاه و کثیف بر جا می‌ماند؟