گنجور

میدان نوزدهم یقینست

از میدان مبالات میدان یقین زاید. یقین بی‌گمانیست، و این سه بابست: علم یقین است، و عین یقین است، و حق یقین است. علم یقین استدلالیست، وعین یقین استدراکیست، و حق یقین حقیقتیست. علم یقین مطالعتست، و عین یقین مکاشفتست، و حق یقین مشاهدتست. علم یقین از سماع روید، و عین یقین از الهام روید، و حق یقین از عیان روید. علم یقین سبب شناختنست، وعین یقین از سبب بازرستنست، و حق یقین از انتظار و تمییز آزاد گشتنست.

میدان هجدهم مبالاتست: از میدان معاملت میدان مبالات زایدو قوله تعالی: «و یحذر کم اللّه نفسه». مبالات باک داشتنست و آن بسه چیز توان: یا به بیم، یا بشرم، یا بمهر. بیم آنست که باک داری که وی در احسان افزاید تو در طغیان افزایی، او در شرف افزاید «تو در سرف افزایی»، وی درسر افزاید تو در جرم افزایی. و شرم آنست که از وی نعمت خرد نشمری، و از خود معصیت حقیر نداری، و مر خود را بر وی نستانی. و مهر آنست که باک داری که وی بتو می‌نگرد و تو از وی غافل باشی، یا از وی ببهشت راضی باشی، یا بجز از وی بچیزی آرزومند باشی.میدان بیستم بصیرتست: از میدان یقین میدان بصیرت زاید. قوله تعالی: «تذکروا فاذا هم مبصرون» بصیرت دیده ور شدن است. بصیرت بسه چیز است: بصیرت قبول، و بصیرت اتباع، و بصیرت حقیقت. بصیرت قبول رسید تست بیافت آشنایی: « قد جاءکم بصائر من ربکم». و بصیرت اتباع راه سنت بصلابت سپردنست: «علی بصیرة انا و من اتبعنی» و بصیرت حقیقت مولای خود را بدیدهٔ دل دیدنست: «تبصرة و ذکری لکل عبد منیب». بصیرت قبول در نظارهٔ تجارب و علامات و دلایل است. و بصیرت اتباع در کتاب و سنت و آثار سلفست. و بصیرت حقیقت چراغست در دل که «اینکم»، و ندا در گوش که «ایدرم»، و نشان روشن که «با توأم».

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.